بانک ضرب المثلهای زبان عربی به همراه ترجمه فارسی
دلیل عمده محبوبیت ضرب المثلها در زبان فارسی یا عربی و دیگر زبانهای زنده دنیا این است که ضرب المثل احساسات افراد از هر طبقه و سطحی را نشان میدهد و ایدهها، افکار، آداب، رسوم، اعتقادات و بیشتر جنبههای زندگی آنها را به خوبی مجسم میکند.
علاوه بر اختصار متن، زیبایی بیان و تأثیر عمیق، ویژگی ضرب المثل، انتشار و انتقال سریع آن از نسلی به نسل دیگر و از یک زبان به زبان دیگر در گذر زمانها است.
عربیفا (سایت آموزش تخصصی زبان عربی در ایران) یک بانک اطلاعاتی از مهمترین ضرب المثلهای عربی با ترجمه فارسی را با امکان جستجو به اشتراک میگذارد.
بانک مهمترین ضرب المثلهای زبان عربی به همراه ترجمه فارسی
عربی | ترجمه یا معادل فارسی |
---|---|
اَدَقُّ مِنَ الکُحْلِ | نرم تر از سرمه |
اَدَقُّ مِنَ الهَباءِ | نرم تر از گرد و غبار |
اَدَقُّ مِنْ حَدَّ السَیْفِ | نازکتر از لبه شمشیر |
اَدْنَی مِنْ حَبْلِ الْوَرِیْدِ | نزدیک تر از رگ گردن |
اَرْخَصُ مِنَ التُّراب | از خاک ارزان تر |
اِرقَ عَلَی ظَلْعِك | پایت را از گلیم خودت دراز تر نکن |
اَسْرَعْ مِنَ الْبَرْقِ | تند تر از برق |
اَسْرَعُ مِنَ اللَمْحِ | سریع تر از چشم به هم زدن |
اِسْمَعْ و لا تُصَدِّقْ | بشنو و باور مکن |
اَشْجَعُ مِنْ أُسامَة | شجاع تر از شیر |
اَشْكرُ مِنْ كلْب | سپاسگزار تر از سگ |
اَصْفَی مِنَ الدَّمْعَة | صاف تر از اشک چشم |
اَظْلَمُ مِنْ لَیْل | تاریک تر از شب |
اَعْدَلُ مِنْ مِیزان | عادل تر از ترازو |
اَغَرُّ مِنْ سَراب | فریب دهنده تر از سراب |
اَسْهَرُ مِنَ النَّجْمِ | شب زنده دار تر از ستاره |
اَرْوَغُ مِنْ ثُعالَة | نیرنگ باز تر از روباه |
اَفرَطَ فَأسْقَطَ | زیاده روی کرد پس سقوط کرد و افتاد |
اَقْسَی مِنْ صَخْر | سخت تر از سنگ |
اِقْلَعْ شَوْ كك بِیَدِك | کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من |
اَکْثَرُ الظُنُونِ مُیُون | بیشتر گمانها دروغ است |
اَکْذَبُ مِنْ یَلْمَع | دروغگو تر از سراب |
اَکْرَمُ مِنْ حاتِمِ طَیّ | سخاوتمند تر از حاتم طایی |
اِمّا هُلْکٌ و اِمّا مُلْکٌ | یا نابودی یا پیروزی |
اَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ | تلخ تر از حنظل |
اَمْضَی مِنَ الرِّیْحِ | رونده تر ازباد |
اَمْنَعُ مِنْ عُقابِ الْجَوِّ | دور از دسترس تر از عقاب هوا |
اِنَّ البَلاءَ مُوَكلٌ بِالمَنْطِقِ | زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد |
اِنَّ الطُّیُورَ عَلَی أشْکالِها تَقَعُ | کبوتر با کبوتر باز با باز،کند همجنس با همجنس پرواز |
اِنَّه نَسِیْجُ وَحْدِهِ | او تافته جدا بافته است |
اَوَّلُ الغَیثِ قَطْرٌ | آغاز باران قطره است |
اَوْهَنُ مِنْ بَیتِ الْعَنْكبُوتِ | سست تر از خانه عنکبوت |
بِاکِرْ تَسْعَدْ | سحر خیز باش تا رستگار شوی |
العِلْمُ فِی الصُّدُورِلا فِی السُّطُورِ | علم در سینه هاست نه در سطر های کتاب |
الاِنْسانِ عَبْدُ الاِحْسانِ | انسان بنده احسان و نیکی است |
الاَنامُ فَرائِسُ الأیّامِ | مردمان طعمه های روزگارند |
البِطْنَة تَأفِنُ الفِطْنَة | پر خوری و امتلاء،عقل و هوشیاری را فاسد می کند |
بَلَغَ السِّکِیْنُ العَظْمَ | کارد به استخوان رسید |
بَیْضَة الیَوْمِ خَیْرٌ مِنْ دَجاجَة الغَدِ | سیلی نقد به از حلوای نسیه است |
التائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ | توبه کننده از گناه مثل کسی است که گناه نکرده است |
تاجُ المُرُوَة التَواضُعُ | تاج جوانمردی تواضع و فروتنی است |
التَّدْبِیرُ نِصْفُ المَعِیشَة | اداره درست زندگی نصف معیشت است |
تَرْکُ الجَوابِ عَلَی الجاهِلِ جَوابٌ | جواب جاهل خاموشی است |
الجَزاءُ مِنْ جِنْسِ العَمَلِ | از مکافات عمل غافل مشو.گندم از گندم بروید جو ز جو |
الجَهْلُ شَرُّ الْأصْحابِ | نادانی بدترین همنشین ها است |
الحَرِیْصُ مَحْرُوْمٌ | کسی که حرس می ورزد محروم می ماند |
خالِصِ الْمُؤمِنَ و خالِقِ الْکُفّارَ | با دوستان مروّت بادشمنان مدارا |
خالِفْ تُذْكر | مخالفت کن تامعروف ومشهور شوی |
الخَلَّة تَدعُوإلَی السَّلَّة | فقر باعث دزدی می شود |
خَیْرُ الْأمُورِ أوْساطُها | اندازه نگهدار که اندازه نکوست |
خَیْرُالْخِلالِ حِفْظُ الّلِسانِ | بهترین دوستی ورفاقت حقظ زبان است |
خَیْرُ الغِنَی القُنُوعُ | قناعت توانگر کند مردرا |
خَیْرُ الفِقْهِ ماحاضَرْتَ بِهِ | بهترین دانش ها آن است که در وقت نیاز به یاد تو باشد |
خَیْرُ الْكلامِ ما قَلَّ ودَلَّ | بهترین سخنها سخنی است که مختصر ومفید باشد |
خَیْرُ الْمالِ ما نَفَعَ | بهترین دارائیها آن است که مفیدو مورد استفاده باشد |
خَیْرُ سِلاحِ الْمَرْءِما وَقاهُ | بهترین اسلحه ی انسان آن است که او را از خطر حفظ کند |
خَیْرُ مالِك ما نَفَعَك | بهترین مال تو مالی است که به تو نفع دهد |
دواءُ الدَّهْرِ الصَّبْرُ عَلَیْهِ | داروی روزگار صبر بر آن است |
ذَلَّ مَنْ لا سَیْفَ لَهُ | کسی که شمشیر ندارد خوار و ذلیل است |
ذَهَبَ أمْسِ بِما فِیْهِ | دیروز با هر چه در آن بود گذشت |
رُبُّ أخٍ لَمْ تَلِدْهُ والِدَة | چه بسا برادری که مادر انسان او را نزاییده است |
رُبَّ أمْنِیَّة جَلَبَتْ مَنِیَّة | چه بسا آرزو و تمنایی که مرگی در پی بیاورد |
رُبَّ سُکُوتٍ أبْلَغُ مِنْ كلامٍ | چه بسا سکوتی که رسا تر از سخن گفتن است |
رُبَّ طَرْفٍ اَفْصَحْ مِنْ لِسانٍ | چه بسا نگاهی که از زبان گویاتر است |
رُبَّ عَیْنٍ أنَمُّ مِنْ لِسانٍ | چه بسا چشمی که سخن چین تر از زبان است |
رُبَّ كلِمَة سَلَبَتْ نِعْمَة | چه بسا سخنی که باعث نابودی نعمتی می شود |
رُبَّ مَلُومٍ لاعُذْرَ لَهُ | چه بسا ملامت شده ای که عذری ندارد |
رَمَی الْكلامَ عَلَی عَواهِنِهِ | بدون توجه و نسنجیده سخن گفت |
ساقِیَة لاتُعَکِّرُ بَحْراً | یک جوی آب دریایی را گل آلود نمی کند |
السُّکُوتُ أخُو الرِّضا | سکوت علامت رضایت است |
السِرّ أمانَة | راز و سری که به تو می گویند امانت است |
شَرٌ مِنَ الشَّرِفاعِلُهُ | بد تر از کار بد انجام دهنده آن است |
الصَبْرُ مِفْتاحُ الْفَرَجِ | صبر و استواری کلید فرج و گشایش است |
صُدُورُ الْأحْرارِ قُبُورِ الْأسْرارِ | سینه های آزادگان مخزن اسرار است |
ظُلْمُ الْمَرْءِ یَصْرَعُهُ | ظلم باعث نابودی می شود |
ظَنُّ العاقِلِ خَیْرٌ مِنْ یَقِیْنِ الجاهِلِ | گمانِ آدمِ عاقل بهتر است از یقین آدمِ جاهل |
عَثْرَة الْقَدَمِ أسْلَمُ مِنْ عَثْرَة اللِّسانِ | لغزش پا سلامتیش بیشتر است ازلغزش زبان |
العَجْزُرَیْبَة | عجز و ناتوانی عدم اعتماد به نفس است |
العُذْرُ عِنْدَ کِرامِ الناسِ مَقْبُولٌ | عذر خواهی نزد مردمان بزرگوار مورد قبول واقع می شود |
عِشْ تَرَما لَمْ تَرَ | زنده بمان می بینی آنچه را که ندیدی |
عِشْ قَیْعاً تَکُنْ مَلِکاً | قناعت توانگر کند مرد را |
عِنْدَ الرِهانِ تُعْرَفُ السَوابَقُ | به هنگام مسابقه پیشتازان معلوم می شوند |
عِنْدَ الشَّدائِدِ تَذْهَبُ الأَحْقادُ | هنگام سختی ها و گرفتاری ها کینه ها از بین می رود |
عِنْدَ الغا یَة یَعْرَفُ السَبْقُ | در پایان مسابقه پیروزی معلوم می شود |
العِیانُ لایَحْتاجُ إلَی الْبَیانِ | آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است |
الغِیْبَة جُهْدُ العاجِزِ | غیبت و بدگویی تلاش آدم عاجز است |
غَیْصٌ مِنْ فَیْضٍ | اندکی از بسیار |
فَضْلُ الْقَوْلِ عَلَی الفِعْلِ دَناءَة | بیشتر از کردار،گفتار داشتن پستی و فرومایگی است |
قَلَبَ لَهُ ظَهْرَ المِجَنِّ | سپر را برای او وارونه کرد.کنایه از این که به او خیانت کرد |
كالراقِمِ عَلَی الْماءِ | مثل کسی که روی آب می نویسد |
كصَفِیْحَة الْمِسَنِّ تَشْحَذُ ولاتَقْطَعُ | مانندسنگ سمباده است که تیزمیکنداماچیزی رانمیبرد |
کُلِّ آتٍ قَریْبٌ | هر آیینه ای نزدیک است |
کُلُّ جِدَّة سَتُبْلِیْها عِدَّة | هر چیز نووجدیدی را شب و روز (روزگار)کهنه می کند |
کُلُّ شاة تُناطُ بِرِ جْلَیْها | هر گوسفندی با پاهای خودش آویزان می شود |
کُلُّ كلْبٍ بِبابِه نَبّاحٌ | هر سگی بر در خانه (صاحبش)پارس می کند |
کُلُّ مَبْذُولٍ مَملُولٌ | هر چیزی که زیاد شد بی ارزش می شود |
کُلُّ هَمٍّ إلَی فَرَجٍ | پایان شب سیه سفید است |
كما تَدِیْنُ تُدانُ | همچنانکه قرض بدهی به تو قرض داده می شود |
كما تَزْرَعُ تَحْصُدُ | همانطور که می کاری می دروی |
لا اَصْلَ لَهُ و لافَصْلَ | نه اصل و حسب دارد و نه زبان گویا و برنده |
لا تَبِعْ نَقْداً بِدَیْنٍ | نقد را به نسیه نفروش |
لا تَقْتَنِ مِنْ كلْبِ سُوْءٍ جَرْواً | از سگ بد،توله نگهمدار |
لا قُرْبَة كحُسْنِ الخُلْق | هیچ پیوند و قرابتی مثل خودش اخلاقی نیست |
لا یَبِضُّ حَجَرُهُ | نم پس نمی دهد.کنایه از بخیل است |
لایُثْمِرُ الشَّوکُ العِنَبَ | درخت خار انگور نمی دهد |
لایُجْمَعُ سَیْفانِ فِیْ غِمْدٍ | دو شمشیر در یک نیام جای نمی گرد |
لا یَعْرِفُ الحَیَّ مِنَ الّلَیِّ | حق را از باطل تمیز نمی دهد |
لا یَعْرِفُ الهِرَّ مِنَ الْبِرِّ | گربه را از موش تمیز نمی دهد |
لِکِلِّ ثَوْبٍ لابِسٌ | برای هر لباسی پوشنده ای است |
لِکُلِّ خَطابٍ جَوابٌ | هرخطابی پاسخی دارد |
لِکُلِّ عالِمٍ هَفْوَة | برای هر دانشمند لغزشی است |
لِکُلِّ غَدٍ طَعامٌ | برای هر فردایی غذایی است |
لِکُلِّ كلامٍ جَوابٌ | برای هر سخن جوابی است |
لِکُلِّ مَقامٍ مَقالٌ | هر سخن جایی و هر نقطه مکانی دارد |
لَیْسَ الخَبَرُ كالْمُعایَنَة | شنیدن کی بود مانند دیدن |
لَیْسَ الفَرَسُ بِجِلِّهِ | (ارزش) اسب به پالانش نیست |
لَیْسَ المُخاطِرُ مَحْمُوداً وَلَو سَلِما | آدم متهور ستوده نیست هر چند ازخطر برهد |
ما أقْصَرَ اللَیْلَ عَلَی الراقِدِ | شب چه کوتاه است بر آدم خوابیده |
ما حَك جِلْدَك مِثْلُ ظِفْرِك | کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من |
ما کُلُّ فَرْصَة تُنالُ | هر فرصتی به دست نمی آید |
ما لَهُ ثاغِیَة ولا راغِیَة | او نه میشی دارد ونه شتری |
مِثْلُ النَعامَة لا طَیْرٌ ولاجَمَلٌ | مثل شتر مرغ که نه مرغ است ونه شتر |
المَرْءُ مِرْآة أَخِیْهِ | انسان آیینه ی برادرش است |
المَعاذِیْرُ قَدْ یَشُوْبُها الكذِبُ | عذرها وبهانه ها گاهی با دروغ آمیخته می شود |
مَنِ اسْتَرْعَی الذِئْبَ ظَلَمَ | کسی که گرگ را شبان کند ظلم کرده است |
مِنَ الشَّوْ كة تَخرُجَ الْوَرْدَة | گل از خار بیرون می آید |
مِنَ القَلبِ إلَی القَلْبِ | از دل که برخیزد بر دل نشیند،دل به دل راه دارد |
المَنایا وَلا الدَّنایا | تن به مرگ ها دادن آری اما تن به پستی ها دادن هرگز |
مَفْتَلُ الرَجُلِ بَیْنَ فَكیْهِ | آدمی میان دو فلک است. (زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد.) |
مَنْ أجْمَلَ قِیْلاً سَمِعَ جَمَیْلاً | کسی که سخن نیکو بگوید سخن خوب می شنود |
مَنْ تارَك الشَّهواتِ عاشَ حُرَاً | کسی که از شهوات دست کشید آزاد زندگی میکند |
مَنْ نَأ نَّی أدْرَك ما تَمَنَّی | جوینده یابنده است |
مَنْ جالَ نالَ | جوینده یابنده است |
مَن جَدَّ وَجَدَ | کوشنده یابنده است |
مَنْ حَفَرَ حُفْرَة وَقَعَ فِیْها | کسی که گودال می کند در آن فرو می افتد |
مَنْ خانَ هانَ | هر کس خیانت کند خوار می شود |
مَنْ سابَقَ الدَهْرَ عَثَرَ | کسی که با روزگار مسابقه دهد می لغزد |
مَنْ سَعَی رَعَی | کسیکه کوشیدبرخورداروبهره مند شد |
مَنْ صارَعَ الْحَقَ صَرَعَهُ | کسی که با حق ستیزه کند،حق او را به زمین می زند |
مَنْ صارَ نَعْجَة أكلَهُ الذِّئْبُ | کسی که میش شد گرگ او را می خورد |
مَنْ صَبَرَ ظَفَرَ | کسی که صبر کندپیروز می شود |
مَنْ عَزَّ بزَّ | کسی که غلبه یافت و پیروز شد غارت می کند |
مَنْ لَمْ یُرِدْك فَلا تُرِدْهُ | برای کسی بمیر که برایت تب کند |
مَنْ هابَ خابَ | کسی که بترسد زیان می بیند |
المِنَّة تَهْدِمُ الصَّنِیْعَة | منت گذاشتن احسان و نیکویی را از بین می برد |
المَنِیَّة و لاالدَّنِیَّة | مرگ آری اما تن به پستی و خواری دادن هرگز |
المُؤْمِنُ مِرآة المُؤْمِن | مؤمن آیینه مؤمن است |
الناسُ عَبِیدُالإحْسانِ | مردم بندگان احسان و نیکی هستند |
الناسُ مَجْزِیُّونَ بِأعْمالِهِمْ | مردم به کرده خویش پاداش داده می شوند |
نِعْمَ المُؤَدِّبُ الدَّهْرُ | بهترین ادب کننده روزگار است |
وکُلُّ إناءٍبالَّذِیُ فِیْهِ یَرْشَحُ | از کوزه همان برون تراود که در اوست |
وَمَنْ طَلَبَ العُلا مِنْ غَیْرِكدًّ سَیُرِکُهاإذاشابَ الغُرابُ | نابرده رنج گنج میسر نمی شود |
وهَلْ یُخْفَی عَلَی النّاسِ القَمَرُ | آیا ماه از دید مردم پنهان می ماند |
هَذا یَصِیْدُ وهَذا یَأکُلُ السَّمَكة | این صید می کند آن دیگری ماهی را می خورد |
الهَوَی مِنَ النَّوَی | دوری ودوستی |
یَأکُلُ التَّمْرَ واَرجَمُ بُالنَّوَی | خرما را می خورد و هسته اش را به سوی من پرتاب می کند |
یأکُلْنِی سَبُعٌ و لا یأکُلِنی كلْبٌ | حیوان درنده مرا بخورد اما سگ نخورد |
یَأکُلُهُ بَضِرْسٍ و یَطِأهُ بِظِلْفٍ | آن را با دندان می خورد و با پا لگدکوب می کند |
یَبْنِی قَصْراًویَهْدِم مِصْراً | کاخی را می سازد و شهری را ویران می کند |
یَحْمِلُ التَّمْرَ إلَی البَصْرَة | خرما به بصره می برد |
یَدُك مِنْك و إنْ کانَتْ شَلاّء | دست تو از تو است اگر چه چاق باشد |
یَرَی الشّاهِدُملا یَرَی الغائِبُ | شنیدن کی بود مانند دیدن |
یُقَدِّمُ رِجْلاً ویُؤخِّرُ اُخْرَی | یک پاپیش می نهد و یک پابه عقب بر می گردد. (آدم دو دل) |
یَوْمُ السُّرُوْرِ قَصِیْرٌ | روز شادی کوتاه است |
دورههای مرتبط
پکیج آموزش زبان عربی لهجه لبنانی و سوری (شامی)
۵۵
۱۲
۵۰
۱,۳۷۷,۰۰۰ ۶۸۸,۰۰۰ تومان
مینی دوره رایگان آموزش لهجه لبنانی و سوری (لهجه شامی)
۵۹۹
۱۴
رایگان
پکیج آموزش جملات کاربردی لهجه لبنانی و سوری (شامی)
۱۵۶
۱۱
۵۰
۷۹۸,۰۰۰ ۳۹۹,۰۰۰ تومان
دیدگاهها ۰